بداق بیکواژهنامه آزادنام روستایی در شهرستان میانه در آذربایجان شرقی در کنار رودخانه آیدوغموش و سدی به همین نام
بداغ بیکیلغتنامه دهخدابداغ بیکی . [ ] (اِخ ) تیره ای ازایل کلهر. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 62 شود.
شاه بوداق بیکلغتنامه دهخداشاه بوداق بیک . [ ب َ ] (اِخ ) ابن سلمان بن قراجا از سلسله ٔ ذوالقدریه . از طرف سلطان مصر دوبار حکومت کرد اول در سال 870 هَ . ق . و بار دوم در سال 876 هَ. ق . ب
بداقلغتنامه دهخدابداق . [ ب ِ ] (اِ) پاچه ٔ تنبان و ازار و شلوار. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ).
بنداقلغتنامه دهخدابنداق . [ ب َ ] (اِ) نوعی از کلاهی است که آنرا قلندران و درویشان بر سر نهند. (آنندراج ) (شعوری ج 1 ص 171). یک قسم کلاهی دراز و شبیه بتاج که درویشان و قلندران می
ذوالقدریةلغتنامه دهخداذوالقدریة. [ ذُل ْ ق َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) سلسله ٔ کوچکی از ترکمانان که از اواخر مائه ٔ هشتم هجری تااوائل مائه ٔ دهم در مرعش و حوالی آن فرمان رانده اندمؤسس این
بداغ بیکیلغتنامه دهخدابداغ بیکی . [ ] (اِخ ) تیره ای ازایل کلهر. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 62 شود.
شاه بوداق بیکلغتنامه دهخداشاه بوداق بیک . [ ب َ ] (اِخ ) ابن سلمان بن قراجا از سلسله ٔ ذوالقدریه . از طرف سلطان مصر دوبار حکومت کرد اول در سال 870 هَ . ق . و بار دوم در سال 876 هَ. ق . ب
کلهرلغتنامه دهخداکلهر. [ ک َ هَُ ] (اِخ ) یکی از ایل های کرد است که تقریباً مرکب ازده هزار خانوار است بدین ترتیب : خالدی 2000 خانوار، شیانی 1000 خانوار، سیاسیا 1000 خانوار، کاظم
عباس اوللغتنامه دهخداعباس اول . [ ع َب ْ با س ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) (شاه ...) معروف به شاه عباس کبیر،فرزند سلطان محمد صفوی معروف به خدابنده فرزند بزرگ شاه طهماسب اول و نواده ٔ شاه اسما