بداق بیکواژهنامه آزادنام روستایی در شهرستان میانه در آذربایجان شرقی در کنار رودخانه آیدوغموش و سدی به همین نام
بداقلغتنامه دهخدابداق . [ ب ِ ] (اِ) پاچه ٔ تنبان و ازار و شلوار. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ).
نسیملغتنامه دهخدانسیم . [ ن َ ] (اِخ ) بداق بیگ شاملوی استرآبادی ، متخلص به نسیم . از شعرای قرن یازدهم و از ملازمان حسین قلی خان حکمران هرات و معاصر با نصرآبادی است . در جوانی ب
پیربداغلغتنامه دهخداپیربداغ . [ ب ُ ] (اِخ ) پسر میرزاجهانشاه از سلسله ٔ قراقوینلو. او بر پدر عصیان ورزید و قلعه ٔ بغداد را تصرف کرد و بسال 870 هَ . ق . بتدبیر پدر بدست برادر خویش
پیربداقلغتنامه دهخداپیربداق . [ ب ُ ] (اِخ ) پیربداغ . پسرمیرزا جهانشاه بن یوسف ترکمان از سلسله ٔ قراقوینلو. وی از جانب پدر مدتی حکومت فارس داشته و در آن اوان احمدبن حسین بن علی ال
ذوالقدریةلغتنامه دهخداذوالقدریة. [ ذُل ْ ق َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) سلسله ٔ کوچکی از ترکمانان که از اواخر مائه ٔ هشتم هجری تااوائل مائه ٔ دهم در مرعش و حوالی آن فرمان رانده اندمؤسس این
بداقلغتنامه دهخدابداق . [ ب ِ ] (اِ) پاچه ٔ تنبان و ازار و شلوار. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ).