forkدیکشنری انگلیسی به فارسیچنگال، پنجه، سه شاخه، محل انشعاب، دو شاخه، جند شاخه شدن، منشعب شدن، مثل چنگال شدن
بخدنلغتنامه دهخدابخدن . [ ب َ دَ ] (ع ص ، اِ) دختر نرم ونازک بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بختنلغتنامه دهخدابختن . [ ب ُ ت َ ] (مص ) (پهلوی و مصدر دوم آن بزشن ). رهائی بخشیدن و نجات دادن . رستگاری بخشیدن . و از این مصدر است نامهای سبخت ، چهاربخت ، مرابخت ، بختیشوع ، ی
بخقلغتنامه دهخدابخق . [ ب َ ] (ع مص ) کور کردن چشم کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). یک چشم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اعور کردن . (از اقرب الموارد).
بخقلغتنامه دهخدابخق . [ ب َ خ َ ] (ع مص ) اعور شدن . (از اقرب الموارد). کور شدن چشم . یک چشم شدن . (المصادر زوزنی ). || بسیار چرک دادن چشم و منطبق ناشدن هر دو کناره ٔ پلک بر حد
بخقلغتنامه دهخدابخق . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ اَبْخَق و بَخْقاء. (از ناظم الاطباء). رجوع به ابخق و بخقاء شود.