باسفاقلغتنامه دهخداباسفاق . (اِ) به محاوره ٔ خوارزم به معنی نواب و صوبه دار که آنرا بزبان انگریزی «ویس رای » گویند. شحنه . (آنندراج ).اما صحیح کلمه باسقاق است . و رجوع به باسقاق ش
باسفور نصرآبادلغتنامه دهخداباسفور نصرآباد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در 24 هزارگزی شمال باختری رشخوار و در 4 هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی تربت
باسفهریلغتنامه دهخداباسفهری . [ ] (اِخ ) دریای باسفهری اندر پارس بنزدیکی شیراز، درازای او هشت فرسنگ اندر پهنای هفت فرسنگ . (حدود العالم چ طهرانی ص 10). چنین دریاچه ای درنزهةالقلوب
باسفهویهلغتنامه دهخداباسفهویه . [ ] (اِخ ) [ دریاچه ای ] بولایت فارس بحدود استخر، طولش هفت فرسنگ در عرض یک فرسنگ ، و درو صید بسیارست . (نزهةالقلوب چ لیدن ص 240). این نام در حدود الع
خسفلغتنامه دهخداخسف . [ خ ُ ] (ع اِ) فرورفتگی و مغاک و پستی ظاهر زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خَسف . || چهار مغز و گردکان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (
باسفاقلغتنامه دهخداباسفاق . (اِ) به محاوره ٔ خوارزم به معنی نواب و صوبه دار که آنرا بزبان انگریزی «ویس رای » گویند. شحنه . (آنندراج ).اما صحیح کلمه باسقاق است . و رجوع به باسقاق ش
باسفور نصرآبادلغتنامه دهخداباسفور نصرآباد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در 24 هزارگزی شمال باختری رشخوار و در 4 هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی تربت
باسفهریلغتنامه دهخداباسفهری . [ ] (اِخ ) دریای باسفهری اندر پارس بنزدیکی شیراز، درازای او هشت فرسنگ اندر پهنای هفت فرسنگ . (حدود العالم چ طهرانی ص 10). چنین دریاچه ای درنزهةالقلوب
باسفهویهلغتنامه دهخداباسفهویه . [ ] (اِخ ) [ دریاچه ای ] بولایت فارس بحدود استخر، طولش هفت فرسنگ در عرض یک فرسنگ ، و درو صید بسیارست . (نزهةالقلوب چ لیدن ص 240). این نام در حدود الع