احبابلغتنامه دهخدااحباب . [ اِ ] (ع مص ) بخفتن شتر. (زوزنی ). فروخفتن شتر و مانده گردیدن یا شکستن عضو آن یا بیمار شدن آن و بر جای ماندن تا بمیرد. (منتهی الارب ). || به شدن از بیم
حسرت بینلغتنامه دهخداحسرت بین . [ ح َ رَ ] (نف مرکب ) حسرت کش : زمانی چشم حسرت بین بخفتی گرش سیلاب خون باز ایستادی .سعدی .
مناومةلغتنامه دهخدامناومة. [ م ُ وَ م َ ] (ع مص ) با کسی به خواب نورد کردن و با کسی بخفتن . (المصادر زوزنی ). نبرد کردن به خواب شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبرد کردن با هم در
خفیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. عطسه کردن.۲. [مجاز] آشکار شدن: ◻︎ چون بخفد صبح سعادتاثر / غالیهسا گردد باد سحر (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۷).