باعقلغتنامه دهخداباعق . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) سخت آوازکننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سیل بزرگ . (منتهی الارب ). توجبه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). توجبه . || باران شدید و سخ
بخدقلغتنامه دهخدابخدق . [ ب ُ دُ ] (ع اِ) اسفرزه . اسپرزه . اسفیوس . بزرقطونا. در نشوءاللغة بحدق ضبط شده است . و رجوع به نشوءاللغة ص 92 و بحدق شود.
بخعلغتنامه دهخدابخع. [ ] (ع مص ) ناامید کردن کسی را. شرمگین کردن او را. || بتندی سرزنش کردن . (از دزی ج 1 ص 55).
بخعلغتنامه دهخدابخع. [ ب َ ] (ع مص ) کشتن خود را از خشم و اندوه . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هلاک کردن بغم . هلاک کردن خود را. (ترجمان
باعقلغتنامه دهخداباعق . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) سخت آوازکننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سیل بزرگ . (منتهی الارب ). توجبه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). توجبه . || باران شدید و سخ
بخدقلغتنامه دهخدابخدق . [ ب ُ دُ ] (ع اِ) اسفرزه . اسپرزه . اسفیوس . بزرقطونا. در نشوءاللغة بحدق ضبط شده است . و رجوع به نشوءاللغة ص 92 و بحدق شود.
بخعلغتنامه دهخدابخع. [ ] (ع مص ) ناامید کردن کسی را. شرمگین کردن او را. || بتندی سرزنش کردن . (از دزی ج 1 ص 55).
بخعلغتنامه دهخدابخع. [ ب َ ] (ع مص ) کشتن خود را از خشم و اندوه . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هلاک کردن بغم . هلاک کردن خود را. (ترجمان