باعقوبیلغتنامه دهخداباعقوبی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به باعقوبا که قریه ای است در سمت بالای نهروان . (از الانساب سمعانی ).
باعقلغتنامه دهخداباعق . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) سخت آوازکننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سیل بزرگ . (منتهی الارب ). توجبه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). توجبه . || باران شدید و سخ
باعقوبالغتنامه دهخداباعقوبا. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است در بالای نهروان . خطیب گوید گمان کنم این آبادی غیر از بعقوبا باشد که قریه ای مشهور در ده فرسخی بغداد است . و اگر همان قریه ب
باعقوبیلغتنامه دهخداباعقوبی . [ ع َ ] (اِخ ) ابوهشام الباعقوبی از رواة است و از عبداﷲبن داود خُریَبی روایت کند. (از معجم البلدان و الانساب سمعانی ورق 60).
باعقوبیلغتنامه دهخداباعقوبی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به باعقوبا که قریه ای است در سمت بالای نهروان . (از الانساب سمعانی ).
باعقلغتنامه دهخداباعق . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) سخت آوازکننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سیل بزرگ . (منتهی الارب ). توجبه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). توجبه . || باران شدید و سخ
باعقوبالغتنامه دهخداباعقوبا. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است در بالای نهروان . خطیب گوید گمان کنم این آبادی غیر از بعقوبا باشد که قریه ای مشهور در ده فرسخی بغداد است . و اگر همان قریه ب
باعقوبیلغتنامه دهخداباعقوبی . [ ع َ ] (اِخ ) ابوهشام الباعقوبی از رواة است و از عبداﷲبن داود خُریَبی روایت کند. (از معجم البلدان و الانساب سمعانی ورق 60).
بخدقلغتنامه دهخدابخدق . [ ب ُ دُ ] (ع اِ) اسفرزه . اسپرزه . اسفیوس . بزرقطونا. در نشوءاللغة بحدق ضبط شده است . و رجوع به نشوءاللغة ص 92 و بحدق شود.