روان بخشلغتنامه دهخداروان بخش .[ رَ وام ْ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه روح ببخشد. جان بخش . روح بخش . صفتی از صفات آفریدگار : بهر کار کو ساخت داننده اوست روان بخش و روزی رساننده او
روان بخشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شادکننده؛ آرامشدهنده.۲. بخشندۀ روحوجان؛ خداوند.۳. (اسم) = روحالقدس
روان بخشیلغتنامه دهخداروان بخشی . [ رَ وام ْ ب َ ] (حامص مرکب ) جان بخشی . روح بخشی : از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگززانکه در روح فزایی چو لبت ماهر نیست . حافظ.و رجوع به روان بخش شود.
اردولغتنامه دهخدااردو. [ اُ ] (ترکی ، اِ) (زبان ...) نام زبانی که اکنون در پاکستان و هندوستان رایج است . اساس این زبان مختلط است . السنه ٔ هند و آریائی و فارسی هیچیک نمیتوانند ا
یاقوتلغتنامه دهخدایاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون
شستنلغتنامه دهخداشستن . [ ش ُ ت َ ] (مص ) پاک کردن با آب و پاکیزه کردن و غسل دادن . رفع کثافت با آب نمودن . (ناظم الاطباء). شستشوی . مصدر دوم (اسم مصدر) غیر مستعمل آن شویش است .
شمیرانلغتنامه دهخداشمیران . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) احمد کسروی درباره ٔ کلمه ٔ شمیران آرد: شمیران که خود نام چند دز و آبادی است و همچنین سمیرم که دزی استوار میانه ٔ سپاهان و فارس بود
پلینلغتنامه دهخداپلین . [ پْلی / ی ِ ](اِخ ) کائیوس پلینیوس سکوندوس معروف به پلین بزرگ . عالم طبیعی و نویسنده ٔ رومی مولد، کم در عصر تی بر بسال 23 م .، متوفی در زمان تیتوس بسال