بخشودنلغتنامه دهخدابخشودن . [ ب َ دَ ] (مص ) رحم و شفقت کردن . (برهان قاطع). شفقت آوردن . (شرفنامه ٔ منیری ). رحم کردن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج )
بخشودنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بخشیدن ۲. اغماض کردن، عفو کردن، گذشت کردن ≠ انتقامگرفتن، تقاص گرفتن ۳. معاف کردن ۴. رحم کردن
جزالغتنامه دهخداجزا. [ ج َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) پاداش . سزا. داشاد. شیان و مکافات خواه در خیر باشد یا شر. (ناظم الاطباء). عوض نیکی یا بدی . (فرهنگ نظام ). پاداش . (مهذب الاسماء
پاک کردنلغتنامه دهخداپاک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محو کردن . ستردن . زدودن . ستردن فضول . طمس . با دست یا با زبان یارکو یا آلتی چیزی را از چیزی بردن چنانکه مرکب را از کاغذ و کلم
ازلغتنامه دهخدااز. [ اَ ] (حرف اضافه ) زِ (مخفف آن ). مِن . (منتهی الارب ). عن : اگر از من تو بد نداری بازنکنی بی نیاز روز نیازنه مرا جای زیر سایه ٔ تونه ز آتش دهی بحشر جواززس
بخشیدنلغتنامه دهخدابخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) عطا کردن . دادن . بذل و هبه کردن . (ناظم الاطباء). دادن . اعطاء. (شرفنامه ٔ منیری ). امتیاح .وهب . هبة. دسع. دسیعة. ایجاء. شکد. تشکید.
کارلغتنامه دهخداکار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل