بخشش آموزلغتنامه دهخدابخشش آموز. [ ب َ ش ِش ْ ] (نف مرکب ) بخشش آموزنده . آنکه با داد و دهش فراوان خود، روش و طرز بخشندگی و داد و سخاوت را بدیگران یاد دهد : نکته دانی بذله گو چون حاف
بخششلغتنامه دهخدابخشش . [ ب َ ش ِ ] (اِمص ) داد. دهش . عطا. انعام . (ناظم الاطباء). عطا. (آنندراج ). عِداد. عائدة. دسیعه . فجر. وهب . موهبة. موهب . نُحلی ̍. عطیه . (از منتهی الا
بخششدیکشنری فارسی به انگلیسیbaksheesh, contribution, dole, donation, endowment, forgiveness, free pardon, gift, grant, indulgence, largess, largesse, pardon, remission
بخششفرهنگ مترادف و متضاد۱. احسان، انعام، بذل، پاداش، تبرع، جوانمردی، جود، داد، دهش، سخاوت، سخا، صله، عطا، عطیه، فضل، فیض، کرامت، کرم، موهبت، نعمت، نیکوکاری، نیکی، وقف، هبه ۲. آمرزش، رح
حاجیلغتنامه دهخداحاجی . (از ع ، ص ، اِ) حاج . حنیف . (منتهی الارب ). آنکه فریضه ٔ حج گذاشته بود : لاجرم روی بزرگان همه سوی در اوست حاجیند ایشان گوئی و درِ خواجه حَرم . فرخی .حسن
حاجی قواملغتنامه دهخداحاجی قوام . [ ق َ ] (اِخ ) یعنی قوام الدین حسن تمغاجی . از وزرای شاه شیخ ابواسحاق در عهد امارت خاندان اینجو در فارس وی محصل مالیات دیوانی بود و عایدات فارس را ر
شیرین سخنلغتنامه دهخداشیرین سخن . [ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) کسی که گفتار وی نوشین و خوش آیند بود. (ناظم الاطباء). شیرین بیان . شیرین گفتار. فصیح . زبان آور. نطاق . سخنور. سخن آور. خوش صح
بذلهلغتنامه دهخدابذله . [ ب َ ل َ / ل ِ ] (اِ) سخن مرغوب . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) . سخن خوش و مرغوب و لطیفه . (از غیاث اللغات ). مطایبه و لطیفه .
شفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر ترکیب با بن مضارع فعل، اسم مصدر میسازد: آفرینش، آسایش، آموزش، بخشش، پرسش، پرورش.