باسفاقلغتنامه دهخداباسفاق . (اِ) به محاوره ٔ خوارزم به معنی نواب و صوبه دار که آنرا بزبان انگریزی «ویس رای » گویند. شحنه . (آنندراج ).اما صحیح کلمه باسقاق است . و رجوع به باسقاق ش
باسفاقلغتنامه دهخداباسفاق . (اِ) به محاوره ٔ خوارزم به معنی نواب و صوبه دار که آنرا بزبان انگریزی «ویس رای » گویند. شحنه . (آنندراج ).اما صحیح کلمه باسقاق است . و رجوع به باسقاق ش
خسفلغتنامه دهخداخسف . [ خ ُ ] (ع اِ) فرورفتگی و مغاک و پستی ظاهر زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خَسف . || چهار مغز و گردکان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (