باسهملغتنامه دهخداباسهم . [ س َ ] (ص مرکب ) مهیب . هولناک . مخوف . (ناظم الاطباء). سهمناک : که چون پور باسهم مهتر شودازو باب را روزبدتر شود.دقیقی .
بخسملغتنامه دهخدابخسم . [ ب َ س ُ ] (اِ) شرابی که از آرد گندم و ارزن و امثال آن سازند. (برهان قاطع) (آنندراج ). شرابی که از گندم سازند. (فرهنگ سروری ) (انجمن آرا). شرابی که از آ
foilدیکشنری انگلیسی به فارسیفویل، ورق، زرورق، تراشه، ته چک، فلز ورق شده، سیماب پشت اینه، خنثی کردن، فلز را ورقه کردن، بی اثر کردن، دفع کردن
باسهملغتنامه دهخداباسهم . [ س َ ] (ص مرکب ) مهیب . هولناک . مخوف . (ناظم الاطباء). سهمناک : که چون پور باسهم مهتر شودازو باب را روزبدتر شود.دقیقی .
بخسملغتنامه دهخدابخسم . [ ب َ س ُ ] (اِ) شرابی که از آرد گندم و ارزن و امثال آن سازند. (برهان قاطع) (آنندراج ). شرابی که از گندم سازند. (فرهنگ سروری ) (انجمن آرا). شرابی که از آ