بخاردیکشنری عربی به فارسیبخار , دمه , بخار اب , بخار دادن , بخار کردن , مه , تبخير کردن يا شدن , بخور دادن , چاخان کردن
بخاریلغتنامه دهخدابخاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بخار.- کشتی بخاری ؛ آن کشتی که با گاز و نفت و سوخت حرکت کند. مقابل کشتی بادبانی . || آنکه عود بخور می کند. (ناظم الاطباء).
دانمارکلغتنامه دهخدادانمارک . (اِخ ) نام کشوری بشمال اروپا. و آن کشوری است پادشاهی و شامل قسمتی از شبه جزیره ٔ ژوتلند (ژیللند) است و تعدادی از جزایر که دریای شمال را از بحر بالتیک
واتلغتنامه دهخداوات . (اِخ ) جیمز. دانشمند مخترع معروف انگلیسی که در سال 1736 م . متولد شدو در 1819 درگذشت . وی یکی از دانشمندانی است که برای سنجش نیرو (در علوم ) «اسب بخار» را