بجوداتلغتنامه دهخدابجودات . [ ب ُ ] (اِخ ) چند موضع است به دیار بنی سعد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بروداتلغتنامه دهخدابرودات . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَرود. ادویه ای که چشم را خنک کند. (یادداشت دهخدا). و رجوع به برود شود.
باودایلغتنامه دهخداباودای . (اِخ ) رئیس قورچیان دستگاه امیر نوروز در زمان غازان خان : فرمان شد تا باودای که امیر قورچیان بود از حال ایشان تفحص نماید. (تاریخ مبارک غازانی ص 46). شه
باوناتلغتنامه دهخداباونات . (اِخ ) ظاهراً صورت دیگریست از بوانات از محال فارس : میرزا ابوالفضل که بعضی اوقات در ابرقوه به امر شیخ الاسلامی و مدتی در محال باونات به شغل تصدی و منصب
بجاویاتلغتنامه دهخدابجاویات . [ ب َوی یا ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به بلاد بجاوه . || شتران منسوب به بلاد نوبه . (یادداشت مؤلف ).
بروداتلغتنامه دهخدابرودات . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَرود. ادویه ای که چشم را خنک کند. (یادداشت دهخدا). و رجوع به برود شود.
صدرالدینلغتنامه دهخداصدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) محمد الحسینی دشتکی . وی در شیراز به نشر علوم پرداخت و بجودت طبع و دقت ذهن از همه ٔ علما مستثنی بود. وی در ایام جوانی نزد مولان
صدرالدینلغتنامه دهخداصدرالدین .[ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) (قاضی ...) محمدبن قاضی قطب الدین عبداﷲ الامامی . وی پس از مرگ پدر مدتی در هرات منصب قضا داشت و بجودت طبع و حدت ذهن متصف بود و ا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن سنان نیشابوری مکنی به ابوجعفر. او از مشاهیر عرفای اواخر مائه ٔ سیم و اوایل مائه ٔ چهارم هجریه است مولد و منشاء وی نیشابور و
ادلبلغتنامه دهخداادلب . [ اِ؟ ] (اِخ ) کرسی قضائی است بهمین اسم در لواء حلب . قضاء ادلب مشتمل بر نواحی اریحا و سرمین و معرة مصرین و 104 قریه است که دارای خانه های بسیارند. و قصب