بجللغتنامه دهخدابجل . [ ] (ع مص ) شهرت با افتخار یافتن . (از دزی ج 1 ص 51). مفتخر بودن . و رجوع به بجول شود.
بجللغتنامه دهخدابجل . [ ب َ ] (ع مص ) نیکوحال باپیه شدن و شادمان گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نیکوحال گردیدن . دارای خصب و فراخی شدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد
بجللغتنامه دهخدابجل . [ ب َ ج َ ] (ع اِ) افتراء. بهتان . (آنندراج ). تهمت . (منتهی الارب ). || شگفت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || دنائت و دون همتی . (آنندراج ). و از آن است ق
بجلیلغتنامه دهخدابجلی . [ ب َ ] (اِخ ) حسن بجلی پیشوای طایفه ٔ بجیله بود. این طایفه در میان بربرهای مراکش زندگی می کنند. او در قرن 9 م . میزیست . (از اعلام المنجد). و رجوع به اع