بجبجلغتنامه دهخدابجبج . [ ب ُ ب ُ ] (اِخ ) ابن خداش مغربی ، محدث بود. (یادداشت مؤلف ). نام محدثی است مغربی که پدرش خداش نام داشت . (منتهی الارب ).
بج بجلغتنامه دهخدابج بج . [ ب ِ ب ِ ] (اِ صوت ) سخنی باشد که پوشیده از مردم گویند. (سروری ). پچ پچ . بیخ گوشی . در گوشی . || لفظی است که شبان گوسفندان و بز را بدان خواند. (سروری
بجبجةلغتنامه دهخدابجبجة. [ ب َ ب َ ج َ ] (ع مص )بازی کردن با طفل چنانکه از فریاد و فغان بازماند. (از اقرب الموارد). لالائی خواندن . نواختن کودک و جز آن . بانگی که به وقت خواباندن
جبجبلغتنامه دهخداجبجب . [ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) آبی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ). آب معروفی است در نواحی یمامه . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ):فانی له سلمی اذا حل و انتوی بحلوا
بجبجةلغتنامه دهخدابجبجة. [ ب َ ب َ ج َ ] (ع مص )بازی کردن با طفل چنانکه از فریاد و فغان بازماند. (از اقرب الموارد). لالائی خواندن . نواختن کودک و جز آن . بانگی که به وقت خواباندن
لالائیلغتنامه دهخدالالائی . (اِ) صوتی که بدان طفل را در گهواره خوابانند مادران و داهان . لالا. آنچه از آواز خاص که خوانند خوابانیدن طفل شیرخوار را. آوازی نرم مادران و دایگان را بر
ادهجلغتنامه دهخداادهج . [ اَ هََ ] (ع اِ) علم است ماده میش را. || (صوت ) ادهج ادهج ! کلمه ایست که بدان میش ماده را بدوشیدن خوانند. بُج بُج .
بچیچلغتنامه دهخدابچیچ . [ ب َ ] (اِ) نجوا. هرچیز که بطور نجوا مخفیانه گفته شود و کلمه ای است که بدان شبان گله را می خواند. (ناظم الاطباء). اما این کلمه ضبط نادرستی است از پچ پچ