بجاءلغتنامه دهخدابجاء. [ ب َج ْ جا ] (ع ص ، اِ) گشاد. واسعة. (اقرب الموارد). || چشم فراخ . (آنندراج ). زن فراخ چشم .
بجاء رسیدنلغتنامه دهخدابجاء رسیدن . [ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) به جای رسیدن . || بموقع رسیدن . || به حد مردان رسیدن . بالغ شدن : چون فرزند امیرالمؤمنین بجاء (بجای ) رسد، این عهده
بتاءلغتنامه دهخدابتاء. [ ب ُ ] (اِخ ) زمینی است نرم . (ناظم الاطباء). || موضعی است . (از ناظم الاطباء).
بجاء رسیدنلغتنامه دهخدابجاء رسیدن . [ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) به جای رسیدن . || بموقع رسیدن . || به حد مردان رسیدن . بالغ شدن : چون فرزند امیرالمؤمنین بجاء (بجای ) رسد، این عهده
بجاوهلغتنامه دهخدابجاوه . [ ب َ وَ ] (اِخ ) بلاد نوبه . (منتهی الارب ). سرزمینی در نوبه و شتر بجاوی منسوب به بجاء است که مردمی هستند نیمه عربی و نیمه حبشی . (از معجم البلدان ). م
انسابلغتنامه دهخداانساب . [اَ ] (ع اِ) ج ِ نَسَب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار). نسبها و نژادها. (غیاث اللغات ). پشتها. (از یادداشتهای لغت نامه ) : چون
بتاءلغتنامه دهخدابتاء. [ ب ُ ] (اِخ ) زمینی است نرم . (ناظم الاطباء). || موضعی است . (از ناظم الاطباء).