عفلقیواژهنامه آزادگاهی اوقات صدام را با صفت عفلقی همراه می آورند . به نظر می رسد اشاره ای باشد به میشل عَفلَق سوری که اولین بار حزب بعث عربی را پایه گذاری کرد . و منظور از صدام ع
محرضلغتنامه دهخدامحرض . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) برآغالنده و گرم کننده کسی را بر چیزی . (از منتهی الارب ). برآغالاننده و تحریک کننده و به هیجان آورنده . (ناظم الاطباء). داعی . مح
باعثلغتنامه دهخداباعث . [ع ِ ] (ع اِ) جهت . شوند. (ناظم الاطباء). داعی . انگیزه . علت . جهت . غرض . موجب . (المنجد). مجازاً سبب . (آنندراج ). ج ، بَواعِث : حرام است بر من آنگه ب
بخودی خودلغتنامه دهخدابخودی خود. [ ب ِ خوَ / خ ُ ی ِ خوَدْ / خُدْ ] (ق مرکب ) بنفسه و بشخصه . بتنهایی . تنها. (از ناظم الاطباء). بنفسه . بذاته . (از آنندراج ). بی محرکی و باعثی دیگر.