150 مدخل
جشن چشم یکی
در هم و برهم – آشفته – به هم ریخته
ابهام
sound
بزرگوار، شرافتمند، شریف، عفیف، نجیب ≠ بیشرافت، نانجیب، بیشرف
(شَ رَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) شرافتمند، شریف ، بزرگوار. مق . بی شرف .
سریع یک
یکی را سریع بکشید
جشن، ضیافت، عید، مهمانی، جشن گرفتن، عیاشی کردن
جشن نان پر شده
جشن تعطیلات
شست، باشست لمس کردن یا ساییدن
معامله مربع، باشرف بودن رک و راست
ضرب و شتم، باشست لمس کردن یا ساییدن
شست , باشست لمس کردن يا ساييدن