327 مدخل
تب، هیجان، مطبقه
رافعة
شرارة , وميض
twinkle
۱. اخگر، جرقه، شرر، شعله، وراغ ۲. تلالو، پرتو، نور ≠ خاکستر
باثقه . [ ث ِ ق َ ] (ع ص ): بئر باثقه ؛ چاه بسیارآب . (منتهی الارب ).
درخت تب
تب زخم
تب، تب دار کردن
تب، تب دار، در حال تب
بارق
بارقهها، درخشها
بارقه، جرقه، زبانه، سعیر، شراره، شرر، لهب، لهیب، وراغ
باثق الکرم . [ ث ِ قُل ْ ک َ رَ ] (ع ص مرکب ) مرد بسیارعطا. (منتهی الارب ).