feederدیکشنری انگلیسی به فارسیتغذیه کننده، چرنده، خوراک دهنده، خورنده، رود فرعی، چارپایان پرواری، بطری پستانک دار، ناودان
feedersدیکشنری انگلیسی به فارسیفیدرها، چرنده، خوراک دهنده، خورنده، رود فرعی، چارپایان پرواری، بطری پستانک دار، ناودان
پیغام داشتنلغتنامه دهخداپیغام داشتن . [ پ َ / پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) داشتن مطلبی تبلیغ را بوسیله ٔ کسی بثالثی : بنده بطارم نشیند و پیغامی که دارد بزبان معتمدی بمجلس عالی فرستد. (تاریخ بی
پیغام دادنلغتنامه دهخداپیغام دادن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) بوسیله ٔ دیگری سخنان خود را بثالثی رسانیدن . الوک : داد پیغام بسر اندر عیار مراکه مکن یاد بشعر اندر بسیار مرا. رودکی .ب
پیغام فرستادنلغتنامه دهخداپیغام فرستادن . [ پ َ / پ ِ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) پیغام دادن . پیام دادن . گفتن مطلبی بکسی تا بثالثی برساند خواه بزبان یا بنوشته : در نهان سوی ما (مسعود) پیغام