بیش دانیلغتنامه دهخدابیش دانی . (حامص مرکب ) بسیاردانی : بیشیت هست بیش دانی بادوز همه بیش زندگانی باد.نظامی .
بیشلغتنامه دهخدابیش . (ع اِ) نوعی گیاه ناشناخته در مغرب . یا گیاهی است که در کوهستانهای غرناطه روید. (از دزی ج 1 ص 135). || حفره ای که جهت کاشتن گیاه بیش بکار رود. (از دزی ج 1
بیش دانلغتنامه دهخدابیش دان . (نف مرکب ) بسیاردان . علامه : شنیدم ز دانش پژوهان درست که تیر و کمان او نهاد از نخست هم از نامه ٔ بیش دانان سخن شنیدم که جم ساخت هر دو ز بن .اسدی .
پروانۀ خلبانی خطوط هواییairline transport pilot’s licence, air transport pilot’s licence, ATPL, air transport pilot certificateواژههای مصوب فرهنگستانگواهینامهای که برای خلبان یا کمکخلبانی صادر میشود که بتواند با هواگردهای دارای وزن بیشینۀ برخاست بیش از 20 تن پرواز کند
تایر پُربارextra load, XL, extra load tyre, reinforced tyre, RFواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تایر سواری که بیشینۀ فشار باد آن میتواند بیش از تایرهای بارمتعارف باشد و به همین دلیل، ظرفیت حمل بار آن بیشتر است
روز یخیice dayواژههای مصوب فرهنگستاندر اقلیمشناسی، روزی که بیشینۀ دمای هوا در ابزارپوش به بیش از صفر درجۀ سلسیوس نمیرسد
جلجلان مصریلغتنامه دهخداجلجلان مصری . [ ج ُ ج ُ ن ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیش را گویند و آن بدترین زهرهاست . گویند با ماه پروین یک جا روید. (برهان ) (آنندراج ). بشنین جلجلان مص