بانوبلغتنامه دهخدابانوب . (اِخ ) نام سه قریه است در مصر در مشرق و مغرب و اشمونین . (از معجم البلدان ).
بتابلغتنامه دهخدابتاب . [ ] (اِ) ماده ای است از آهک و سنگ و گل که در زیر بنیان عمارات و کف خزینه ٔ حمام و امثال آن با آب مخلوط کرده ریزند. در شیرازلفظ مذکور را مخفف کرده بتو گوی
بتابلغتنامه دهخدابتاب . [ ب َ ] (اِ) بتا. بهطه . و آن طعامی است که از برنج و روغن سازند. (صحاح الفرس ). و رجوع به بتا شود.
تمايلدیکشنری عربی به فارسیتلوتلو خوردن , يله رفتن , لنگيدن , گيج خوردن , بتناوب کار کردن , متناوب , ترديدداشتن , راه رفتن اردک وار , اردک وار راه رفتن , کج و سنگين راه رفتن
staggersدیکشنری انگلیسی به فارسیمشتاق، تلو تلو خوردن، یله رفتن، لنگیدن، گیج خوردن، بتناوب کار کردن، تردید داشتن
چغندر قندلغتنامه دهخداچغندر قند. [ چ ُ غ ُ دَ رِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از چغندرکه به کار ساختن شکر و قند آید. قسمی چغندر که در کارخانه های بزرگ یا کارگاههای کوچک بوسایل
تخملغتنامه دهخداتخم . [ ت ُ ] (اِ) دانه . (برهان ). تخم درخت و غله . (فرهنگ رشیدی ). تخم غله و درخت ، چون تخم کدو و تخم ریحان و تخم گل و تخم سنبل و امثال آن . (آنندراج ). دانه
زایجهلغتنامه دهخدازایجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) زایجه لوحه ٔ مربع یا دائره واری است که برای نشان دادن مواضع ستارگان در فلک ، ساخته میشود تا برای بدست آوردن حکم [ طالع ] مولد [ ولادت