بتفورلغتنامه دهخدابتفور. [ ب َ ] (اِ) پیرامون دهان را گویند مطلقاً خواه از انسان و خواه از حیوان دیگر. (برهان قاطع). پیرامون دهن . پوز. برپوز. برپوس . (فرهنگ جهانگیری ). اطراف ده
بلفورلغتنامه دهخدابلفور. [ ب َ ] (اِخ ) آرثر جیمز. سیاستمدار انگلیسی (1848- 1930م .). در دوره ٔ تصدی وزارت خارجه «اعلامیه ٔ بلفور» را صادر کرد(بسال 1917م .) که در آن پشتیبانی انگ
بافورلغتنامه دهخدابافور. (اِ) وافور. شاید از واپور، باشد؟ رجوع به وافور شود.- راه بافور ؛ (راه وافور) نامی که در تداول عامه به محله و خیابانی بجنوب شهر قزوین داده شده است و این ت
بتفوزلغتنامه دهخدابتفوز. [ ب َ ] (اِ) بتفور. بتپوز. گرداگرد دهان . (ناظم الاطباء). پوز. (شرفنامه ٔ منیری ). پیش آمدگی و برجستگی . فک اعلی و اسفل و بالتبع بینی و دهان چارپایان چون
دلغتنامه دهخداد. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان