بتخانهفرهنگ فارسی عمید۱. جایی که بتها را در آن نگهداری میکنند؛ معبد بتپرستان؛ خانۀ بت؛ بتکده؛ بتستان.۲. [قدیمی، مجاز] جای زنان پادشاهان؛ حرم؛ فَغستان.۳. (تصوف) [مجاز] عالم لاهوت و مظهر ذات احدیت.
بتخانهلغتنامه دهخدابتخانه . [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ بتان . مرکز و معبد بتها. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خانه ٔ بت . جای بت . هیکل . (دهار). بیت الصنم . بتکده . فغستان . بهار. بغستان . بیت الاصنام . دارالاوثان . دارالاصنام . فرخار. (یادداشت مؤلف
بتخانهلغتنامه دهخدابتخانه . [ ب ُ ن ِ ] (اِخ ) نام آبادیی از بخش خورموج بوشهر که بطانه نیز نویسند. و رجوع به بطانه شود.
بتخانهفرهنگ فارسی معین(بُ نِ) (اِمر.) 1 - بتکده ، جایی که در آن بت را نگهداری و پرستش می کنند. 2 - حرم ، حرمسرا.
بتخانه، بتخانهفرهنگ مترادف و متضادبتستان، بتکده، صنمخانه، فرخار، فغستان، لعبتخانه، هیکل ≠ دیر، حرم، کعبه
بتخانه، بتخانهفرهنگ مترادف و متضادبتستان، بتکده، صنمخانه، فرخار، فغستان، لعبتخانه، هیکل ≠ دیر، حرم، کعبه
فرخارفرهنگ فارسی معین(فَ) [ سغ . ] 1 - (اِ.) بتکده ، بتخانه . 2 - شهری در تبت که بتخانه های آن معروف بوده .
بتخانه، بتخانهفرهنگ مترادف و متضادبتستان، بتکده، صنمخانه، فرخار، فغستان، لعبتخانه، هیکل ≠ دیر، حرم، کعبه
شربتخانهلغتنامه دهخداشربتخانه . [ ش َ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اطاقی که در آن شربت و امثال آن است . (فرهنگ نظام ). جای نگهداری شربتها : شغل صاحب جمع مزبور [ شغل صاحب جمع شربتخانه ] آن است که اجناس که متعلق به شربتخانه است که تحویل او شود
لعبتخانهلغتنامه دهخدالعبتخانه . [ ل ُ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) صورتخانه (آنندراج ). شاید بتخانه : به روی خویش کوی وبرزن من چو لعبتخانه ٔ نوشاد دارد.امیرمعزی .
بتخانه، بتخانهفرهنگ مترادف و متضادبتستان، بتکده، صنمخانه، فرخار، فغستان، لعبتخانه، هیکل ≠ دیر، حرم، کعبه