با گذشتدیکشنری فارسی به انگلیسیbighearted, broad, charitable, clement, easy, generous, gentle, greathearted, lenient, patient, soft touch
باگذشتلغتنامه دهخداباگذشت . [ گ ُ ذَ] (ص مرکب ) (از: با + گذشت ) سخی . کریم . جوانمرد. درگذرنده . || عَفُوّ. و رجوع به گذشت شود.
باگذشتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سخاوتمند؛ بخشنده.۲. آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد.۳. آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد.
جریان حالتپایاsteady-state currentواژههای مصوب فرهنگستانجریانی الکتریکی که با گذشت زمان تغییر نمیکند
میدان ماناstationary fieldواژههای مصوب فرهنگستانمیدانی که با گذشت زمان تغییر نمیکند و آن را میدان ثابت هم میگویند
لولۀ بینیتهیرودهایnasojejunal tube, NJ-tubeواژههای مصوب فرهنگستانلولهای که با گذشتن از بینی به تهیروده در رودۀ کوچک میرسد