بالغتنامه دهخدابا. (اِ) ابا. باج (در تعریب ) بمعنی آش . این کلمه مضاف باسامی آشها آید مانند: ماست با و زیره با و کدوبا وامثال آن . (برهان ) (هفت قلزم ). بمعنی آش است بمعنی سکب
خطرانline driverواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که با تقویت نشانک/ سیگنال قابلیت انتقال سامانه را افزایش میدهد
آموزش موج آلفاییalpha-wave trainingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آموزش زیبازخورد که در آن فرد با تقویت امواج آلفا به آرامش دست مییابد
تقویملغتنامه دهخداتقویم . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکوتر راست