بارکوتیلغتنامه دهخدابارکوتی . (اِخ ) مارکوتی . از قرای پشتکوه است به آمل . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو چ 1336 بنگاه تألیف و ترجمه ص 152).
بایقوتلغتنامه دهخدابایقوت . (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه در 34 هزارگزی جنوب باختری مراغه . سکنه ٔ آن 940 تن . آب از رودخانه ٔ مردی و چاه . محصول آن غلات ، ح
بایکت کردنلغتنامه دهخدابایکت کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحریم کردن ارتباط با کسی چنانکه از گفتگو کردن با او خودداری داشتن ، یا از تاجر جنس نخریدن یا با خانواده ای آمد و رفت نداش
بایکتلغتنامه دهخدابایکت . [ ک ُ ] (انگلیسی ،اِ) تحریم . کسی را در بن بست قرار دادن از جهت بی اعتنائی چنانکه تاجر را از خرید و فروش و کسی را از جهت گفتگو و خانواده ای را ازجهت آمد
تحریم کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بایکوت کردن، قدغن کردن، منع کردن، ممنوع کردن ۲. حرام کردن، ناروا دانستن
قدغن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص کردن، ممنوع داشتن، جلوگیری کردن، وتوکردن، حرام اعلام کردن، تحریم کردن، بایکوت کردن، منع کردن، امتناع کردن، لغو کردن