بایکلغتنامه دهخدابایک . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) بائک . شتر فربه . (آنندراج ). ناقة بائک . ج ، بوک ، بُیَّک . (از اقرب الموارد).
بایکلغتنامه دهخدابایک . (اِخ ) دهستانی از شهرستان تربت حیدریه در باختر شوسه ٔ مشهد به زاهدان مرکب از 10 آبادی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بایکلغتنامه دهخدابایک . (اِخ ) مرکز دهستان بایک 150هزارگزی شمال تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 5149 تن . شغل مردم زراعت و کسب و مالداری . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بایکاللغتنامه دهخدابایکال . (اِخ ) دریاچه ای واقع در سیبری جنوبی که حدود 37 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و اطراف آن را کوههایی که حدود1400 گز ارتفاع دارند فراگرفته اند. حداکثر عمق
بایکباکلغتنامه دهخدابایکباک . (اِخ ) (... ترکی ) یکی از امراء ترک زمان مهتدی عباسی بنا به ضبططبری : و ابن ثوابة از دست مهتدی کاتب بایکباک بود. (از معجم الادباء ج 2 ص 38). و مهتدی ب
بایکت کردنلغتنامه دهخدابایکت کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحریم کردن ارتباط با کسی چنانکه از گفتگو کردن با او خودداری داشتن ، یا از تاجر جنس نخریدن یا با خانواده ای آمد و رفت نداش
بایکتلغتنامه دهخدابایکت . [ ک ُ ] (انگلیسی ،اِ) تحریم . کسی را در بن بست قرار دادن از جهت بی اعتنائی چنانکه تاجر را از خرید و فروش و کسی را از جهت گفتگو و خانواده ای را ازجهت آمد