بایسنقرلغتنامه دهخدابایسنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) نام عده ای از شاهزاده گان تیموری و غیرتیموری . و ظاهراً صحیح آن بای سنقور است که بایسنقر نیز نوشته شود.
بایسنقرلغتنامه دهخدابایسنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) از امرای بابری هندوستان مقتول در 1043 هَ . ق . (1633م ). و رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2 ص 56 شود.
بایسنقرلغتنامه دهخدابایسنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) پسر شاهرخ و نوه ٔ تیمور گورکانی (فوت 837 هَ . ق ./ 1433م .) او در سال 802 هَ. ق . بدنیا آمد و بقول دولتشاه «جمالی داشت با کمال ... و
بایسنقرلغتنامه دهخدابایسنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) غیاث الدین . فرزند سلطان محمودمیرزا حکمران بخارا که پس از فوت پدرش سلطان محمود (در ربیع الاخر سال 900 هَ . ق .) از بخارا به سمرقند آ
بایسنقرلغتنامه دهخدابایسنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان سلطان ابوسعید گورکانی که در اوائل شوال 869 هَ . ق . بدنیا آمد و سلطان بدین مناسبت جشنی عظیم بر پا داشت . و رجوع ب
بای سنقرلغتنامه دهخدابای سنقر. [ س ُ ق ُ ] (ترکی ، اِ) (از: بای + سنقر) و سنقور مرغی شکاری است از جنس چرغ که شنقار نیز گویند. (ناظم الاطباء).
ابراهیم بن بایسنقرلغتنامه دهخداابراهیم بن بایسنقر. [ اِ م ِ ن ِ س ُ ق ُ ] (اِخ ) ابن شاهرخ . در خراسان با عمزاده ٔ خود میرزاشاه محمود جنگ کرده بر او فائق آمد. استراباد و آذربایجان را نیز به ض
بانقراسلغتنامه دهخدابانقراس . [ ] (فرانسوی ، اِ) پانکره آس . لوزالمعده . غده ای که در عقب معده در جلو قولون قرار دارد و عصیری لزج ترشح میکند. رجوع به لوزالمعده شود.
بایقراء کوهلغتنامه دهخدابایقراء کوه . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. در 32 هزارگزی باختر سراسکند، سکنه ٔ آن 908 تن ، آب از چشمه و رودخانه . محصول آنجا
ابراهیم بن بایسنقرلغتنامه دهخداابراهیم بن بایسنقر. [ اِ م ِ ن ِ س ُ ق ُ ] (اِخ ) ابن شاهرخ . در خراسان با عمزاده ٔ خود میرزاشاه محمود جنگ کرده بر او فائق آمد. استراباد و آذربایجان را نیز به ض
قتلغلغتنامه دهخداقتلغ. [ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) برادر بایسنقر در مراغه به سال 563 هَ . ق . با سلطان ارسلان بن طغرل مخالفت کرد و اندیشه ٔ جنگ داشت . اتابک محمد به حکم سلطان برفت و او ر
جرقه لنکوملغتنامه دهخداجرقه لنکوم . [ ] (اِخ ) پسر قایدوخان و برادر بایسنقر جد چنگیزخان است که قوم تابچوت از نسل او پیدا شدند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 13).
علاءالدولهلغتنامه دهخداعلاءالدوله . [ ع َ ئُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابن بایسنقر (میرزا رکن الدین ...). وی از شاهزادگان تیموری است و مردی عیاش و خوش گذران و عاری از رسوم جلادت و جهانگیری بو