بایرفرهنگ مترادف و متضاد۱. کویر، لمیزرع، موات، نامزروع، هامون ۲. خراب، نامسکون، ویران، ویرانه ≠ آباد، دایر، معمور
بایرلغتنامه دهخدابایر. [ ی ِ ] (ع ، ص ) زمین خراب نامزروع . (از منتهی الارب ). بائرة یا بائر.مقابل آباد. مقابل دایر. لم یزرع . غیر مزروع . نامزروع و تأنیث آن بائرة است . (آنندر
بعیرلغتنامه دهخدابعیر. [ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) شتر نه ساله و یا چهارساله و گاهی در ناقه هم استعمال کنند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، اَب
بایرابوقالغتنامه دهخدابایرابوقا. [ ] (اِخ ) فرزند ارتق بوکا از امرای ختای بود. ارتق بوکا چهار سال پادشاهی نمود و او را چهار پسر بود برین موجب : بویوقور، ملک تیمور، بایرابوقا. تماجی .
بایرام علیلغتنامه دهخدابایرام علی . [ ع َ ] (اِخ ) نام آبادیی در مغرب قربان قلعه در مشرق مرو. (یادداشت مؤلف ).