بایدلغتنامه دهخداباید. [ ی َ ] (ق ) حکماً. البته . بطور لزوم . (ناظم الاطباء). || (فعل ) بایسته است . شاید. ضرورت است . ضرور و لازم میشود. (فرهنگ نظام ).
بعیدفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرت، دور، دورافتاده، متباعد ≠ نزدیک، قریب ۲. بیگانه ۳. نامحتمل، غیرمحتمل، مستبعد ۴. باورنکردنی، دورازذهن، دور از انتظار ۵. خلاف، ناروا
بعیددیکشنری فارسی به انگلیسیafield, distant, far, far-fetched, long , outside, improbable, outer, remote, unlikely
باید به حرف بزرگترها گوش کرد (/ گوش کنی/ گوش کنیم/ آدم گوش کند).گویش اصفهانی تکیه ای: agi be harf-e gordtarâ âdem guš kere. طاری: afdâ qâya-ye gordtarhâ göš vâkrim. طامه ای: peɹe be harf-e gordtarâ guš kere. طرقی: apeɂa qâya gordtarhâ gö