بایجانلغتنامه دهخدابایجان . (اِخ ) نام دهی از دههای بهرستاق لاریجان در مازندران . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 154).
بیجانلغتنامه دهخدابیجان . (ص مرکب ) بی روان . بی حیات . (ناظم الاطباء) : چرخ را انجم میان دستهای چابکندکز لطافت خاک بی جان را همی با جان کنند. ناصرخسرو.روزی بر سلیمان علیه السلام
بیجانینیلغتنامه دهخدابیجانینی . [ ب َ ن َ نی ] (ص نسبی ) نسبتی است به بیجانین . از آنجاست ابوالعلاء عیسی بن محمدبن علی بن منصور صوفی بیجانینی . (لباب الانساب ).
نوسرلغتنامه دهخدانوسر. [ ن َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهرستاق بخش لاریجان شهرستان آمل ، در 26 هزارگزی شمال شرقی رینه و 4 هزارگزی مشرق بایجان ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری
بهرستاقلغتنامه دهخدابهرستاق . [ ب ِ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش لاریجان است که در شهرستان آمل قرار گرفته است . این دهستان در شمال بخش طرفین رودخانه ٔ هراز واقع است از هفت
جانلغتنامه دهخداجان . (اِ) بقول هوبشمان از کلمه ٔ سانسکریت ذیانه (فکر کردن ) است . و بقول مولر و یوستی جان با کلمه ٔ اوستائی گیه (زندگی کردن ) از یک ریشه است ولی هوبشمان آنرا ص
بیجانلغتنامه دهخدابیجان . (ص مرکب ) بی روان . بی حیات . (ناظم الاطباء) : چرخ را انجم میان دستهای چابکندکز لطافت خاک بی جان را همی با جان کنند. ناصرخسرو.روزی بر سلیمان علیه السلام
بیجانینیلغتنامه دهخدابیجانینی . [ ب َ ن َ نی ] (ص نسبی ) نسبتی است به بیجانین . از آنجاست ابوالعلاء عیسی بن محمدبن علی بن منصور صوفی بیجانینی . (لباب الانساب ).