باکوای زنلغتنامه دهخداباکوای زن . [ زِ ] (اِخ ) نقاش معروف هلندی . متولد بسال 1631 م . و متوفی بسال 1708 م . در آمستردام . آثاری از او در موزه ٔ لوور فرانسه و همچنین در آمستردام و مو
باکویلغتنامه دهخداباکوی . [ »ُ وی ] (اِخ ) (...الشروانی ) یحیی باکوی . از نویسندگان باکو بود. او راست : مفتاح الاسرار علی وردالستار، و فوائد که در حاشیه ٔ ارشاد المریدین فی معرفة
باکویلغتنامه دهخداباکوی . [ ک ُ وی ] (اِخ ) (الَ ...) ابوعبداﷲ محمدبن باکویه ٔ شیرازی منسوب به جد خود. و از علمای صوفیه بود و ابوالقاسم قشیری از او روایت کرده است اوبعد از سال 42
باکویلغتنامه دهخداباکوی . [ ک ُ وی ] (ص نسبی ) منسوب به باکو از بلاد دربند خزران شیروان . (لباب الانساب ). و رجوع به باکویی شود.
باکوییلغتنامه دهخداباکویی . (ص نسبی ) باکوی . منسوب است به باکو که یکی از بلاددربند خزران است نزدیک شروان . (از انساب سمعانی ).
علی باکوییلغتنامه دهخداعلی باکویی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم باکویی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فریدالدین . وی صاحب رصد بود و در سال 541 هَ. ق . زیج علایی را تألیف کرد. ای
باکویهلغتنامه دهخداباکویه . [ ی َ ] (اِخ ) جد محمدبن عبداﷲبن احمد شیرازی صوفی است . ابوبکربن خلف و ابوالقاسم قشیری از او روایت کرده اند. (از تاج العروس ). شیخ باکویی به شیراز، گوی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد آبی . مکنی به ابوالعباس . او از اهل آبه از ناحیه ٔ برقه است و بتجارت بیمن شد و در عدن درک صحبت ابوبکر سعیدی کرد. یاقوت گوید مول
امیرکبیرلغتنامه دهخداامیرکبیر. [ اَ ک َ ] (اِخ ) میرزاتقی خان ، پسر محمدباقر فراهانی ، ملقب به اتابک اعظم و امیر نظام و امیرکبیر. بزرگترین رجل سیاسی دو قرن اخیر ایران و از بزرگترین
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (شیخ ...) ابن زکریابن سلطان هندی نقشبندی ، از بزرگان طریقت نقشبندی . در نامه ٔ دانشوران آمده : شیخ تاج الدین ابن زکریابن سلطان عث
طهرانلغتنامه دهخداطهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی اس