بستهلغتنامه دهخدابسته . [ ب َ ت َ ] (ن مف ) مقابل گشاده . چون : در بسته و کار بسته و امید بسته و نظر بسته . (آنندراج ) (رشیدی ). نقیض گشاده . فراز شده . مسدود. مغلق : باب مغلق ؛
عشبدیکشنری عربی به فارسیعلف , سبزه , چمن , ماري جوانا , با علف پوشاندن , چمن زار کردن , چراندن , چريدن , علف خوردن , علفزار , مرغزار , باپارچه صافي کردن