باوندلغتنامه دهخداباوند. [ وَ ] (اِخ ) باوند شاپور پسر کیوس پسر قباد پسر فیروز از ملوک مازندران . اول سلاطین طبقه ٔ اول از طبقات ثلاث آنها که به ملوک جبال معروفند. رجوع به حبیب ا
باوندفرهنگ نامها(تلفظ: bāvand) (در اعلام) نام پسر شاپور اسپهبد طبرستان که نسبت خود را به کیوس برادر انوشیروان میرسانید ؛ نام سلسلهای از امرای محلی مازندران (آل باوند) .
باوندآبادلغتنامه دهخداباوندآباد. [ وَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاه میان سمنگان پائین و زردآباد. (یادداشت مؤلف ).
باوندپورلغتنامه دهخداباوندپور. [ وَ ] (اِخ ) ناحیتی در کردستان که کلهر نیز خوانده میشود. و رجوع به جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 81 شود.
باوندیهلغتنامه دهخداباوندیه . [ وَ دی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) سلسله ای از ملوک طبرستان که نخستین آنان باوندبن شاپوربن کیوس بن قبادبن فیروز بود و آخرین آنان بنام اسپهبد رستم بن شهریار به
آل باوندلغتنامه دهخداآل باوند. [ ل ِ وَ ] (اِخ ) باوندیه . سلسله ای از ملوک طبرستان که آخرین آنان به نام اسپهبد رستم بن شهریار به سال 416 هَ .ق . در جنگ با علاءالدوله مقتول گشت و دو
باوندآبادلغتنامه دهخداباوندآباد. [ وَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاه میان سمنگان پائین و زردآباد. (یادداشت مؤلف ).
باوندپورلغتنامه دهخداباوندپور. [ وَ ] (اِخ ) ناحیتی در کردستان که کلهر نیز خوانده میشود. و رجوع به جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 81 شود.
باوندیهلغتنامه دهخداباوندیه . [ وَ دی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) سلسله ای از ملوک طبرستان که نخستین آنان باوندبن شاپوربن کیوس بن قبادبن فیروز بود و آخرین آنان بنام اسپهبد رستم بن شهریار به
علاءالدوله ٔ باوندیلغتنامه دهخداعلاءالدوله ٔ باوندی . [ ع َ ئُدْ دَ ل َ ی ِ وَ ](اِخ ) علی بن حسام الدوله . از سلاطین آل باوند (496 - 606 هَ .ق .) است که مدت بیست سال سلطنت کرد. بعد از آنکه سل
علی باوندیلغتنامه دهخداعلی باوندی . [ ع َ ی ِ وَ ] (اِخ ) ابن حسام الدوله ، از سلاطین آل باوند. رجوع به علاءالدوله ٔ باوندی شود.