باور کردنگویش اصفهانی تکیه ای: bâvar bekeri طاری: bâvar kard(mun) طامه ای: bâver kardan طرقی: bâvar kardmun کشه ای: bâvar kardmun نطنزی: bâver kardan
باور کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایمانآوردن، پذیرفتن، راست پنداشتن، قبول کردن ≠ نپذیرفتن ۲. اعتقاد داشتن، ایمان داشتن، باورداشتن، عقیده داشتن
باور کردنیلغتنامه دهخداباور کردنی . [ وَ ک َ دَ ] (ص لیاقت ) قبول کردنی . پذیرفتنی . درخور باور. درخور قبول . که باور توان کرد. که توان پذیرفت : باور کردنی نیست که مردی از چهل ذرع ارت
اعتقددیکشنری عربی به فارسیباور کردن , اعتقادکردن , گمان داشتن , ايمان اوردن , اعتقادداشتن , معتقدبودن , انديشيدن , فکر کردن , خيال کردن , گمان کردن
باور کردنیلغتنامه دهخداباور کردنی . [ وَ ک َ دَ ] (ص لیاقت ) قبول کردنی . پذیرفتنی . درخور باور. درخور قبول . که باور توان کرد. که توان پذیرفت : باور کردنی نیست که مردی از چهل ذرع ارت