باواسطinterfacedواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای که مجهز به یک میانا برای ایجاد ارتباط با محیط بیرون باشد متـ . بامیانا
استنتاج باواسطهmediate inferenceواژههای مصوب فرهنگستاناستدلالی که در آن نتیجه از دستکم دو مقدمه به دست میآید
میانجیگرانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) میانجیگرانه، معالواسطه، باواسطه، شفاعتآمیز، صلح دهنده متمسک، متوسل
ازفرهنگ انتشارات معین( اَ) [ په . ] (حراض .)1 - علامت مفعول غیر - صریح یا باواسطه . 2 - علامت ابتدا و آغاز. 3 - در، اندر. 4 - برای ، بهر، به سبب . 5 - نسبت به ، در مقایسه با. 6