باهیةلغتنامه دهخداباهیة. [ ی َ ] (اِخ ) نام زنی از متعبدات به روایت روض الریاحین . ولی نام این زن در شدالازار راهبة آمده است . و رجوع به شدالازار ص 34 شود.
باهیةلغتنامه دهخداباهیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث باهی . خالی .- بئر باهیة ؛ چاه فراخ دهن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به باهی شود.
hidingدیکشنری انگلیسی به فارسیقایم شدن، مخفی کردن، پنهان کردن، نهفتن، پنهان شدن، مخفی نگاه داشتن، پوشیدن، پوست کندن، ابشتن، خود را پنهان ساختن
طارقلغتنامه دهخداطارق . [ رِ ] (اِخ ) ابن باهیة. ابن عبدربه او را شاعری از بطن خزاعه میشمارد. (عقدالفرید ج 3 ص 332).
خبیص البیضلغتنامه دهخداخبیص البیض . [ خ َ صُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) خاگینه . در تحفه آمده است : خبیص البیض را بفارسی خاگینه گویندو با سبزیها کوکو نامند کثیرالغذا و دیرهضم و مسدد و مولد