باهارلغتنامه دهخداباهار. (اِ) سرود پهلوی باشد که در قزوین رامندی گویند. (از فرهنگ رشیدی ). روش گویندگی باشد که آن را پهلوی و رامندی نیز خوانند. (از فرهنگ جهانگیری ). نوعی از خوان
باهارلغتنامه دهخداباهار. (اِ) ظرف . آوند. ظرف با طعام . مخفف با اهار است . چه اهار بمعنی خوراک است . (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). اناء. (برهان قاطع). وعاء. (شر
سیا باهارگویش بختیارینیمههاى فصل بهار که ذخایر غذایىانسان و دام تقریبا رو به پایان است ومحصول تازه نیز بهدست نیامده است.
بازار مرغلغتنامه دهخدابازار مرغ . [ رِ م ُ ] (اِخ ) محله ای در شیراز. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 78 شود.