بانی نارلغتنامه دهخدابانی نار. (اِخ ) دهی از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان بر کنار رودخانه ٔ زمکان با 150 تن سکنه ، ساکنین آن از طائفه ٔ بابا هستند. (از فرهنگ جغرافیائ
باند نارُفتهcontaminated runwayواژههای مصوب فرهنگستانباند پروازی که همه یا بخشی از سطح آن با برف، آب، گلولای، ماسه یا اشیای خارجی پوشیده شده باشد
تجنیس مزدوجلغتنامه دهخداتجنیس مزدوج . [ ت َ س ِ م ُ دَ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تجنیس مکرر. صاحب حدایق السحردر ذیل تجنیس مکرر آرد: و این تجنیس را مردد و مزدوج نیز خوانند. و این صنع
اشکلغتنامه دهخدااشک . [ اَ ] (اِخ ) نام پادشاهی بوده از اولاد بهمن و اولاد اورا اشکانیان گویند و بعضی اولاد او را از کاوس دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به مجمل الت
ریلغتنامه دهخداری . [ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است قدیم که در عهد هخامنشی بین دربند (دروازه ٔ بحر خزر)و دریای خزر و ماد قرار داشت ولی جزء ماد بزرگ به شمار می آمد. داریوش در کتیبه
مشکلغتنامه دهخدامشک . [ م َ ] (اِ)خیک سقایان . (آنندراج ). قربه . (منتهی الارب ) (نصاب الصبیان ). رکوه . قندید. غرب . غاویه . اناب . (منتهی الارب ). در پهلوی مشک ، و آن اصلاً ب
حجرالبلورلغتنامه دهخداحجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و