باند بسامدfrequency band 1واژههای مصوب فرهنگستانگسترۀ پیوستهای از بسامد که در حدِّفاصل یک کران پایین و یک کران بالا قرار میگیرد
باند بسامد رادیوییradio frequency bandواژههای مصوب فرهنگستانطیف بسامد رادیویی که به یک رشته محدودههای بسامدیِ کوچک تقسیم میشود متـ . طیف بسامد 2 radio spectrum
باندbandage 1, band 1واژههای مصوب فرهنگستاننوعی نوار پارچهای برای بستن عضو صدمهدیدۀ بدن متـ . نوار 2
باندفرهنگ فارسی عمید۱. نوار دراز پارچهای که برای بند آوردن خونریزی، محفوظ نگه داشتن زخم، یا بیحرکت نگهداشتن اندام، روی قسمت آسیبدیده بسته میشود.۲. گروهی از افراد که برای انجام اعمال غیرقانونی، سازمان یافتهاند.۳. مسیرهای موازی در جاده که بهوسیلۀ نرده یا خطکشی متمایز شدهاند.۴. بلندگوهای وسایل
فرقةدیکشنری عربی به فارسیبند و زنجير , تسمه يا بند مخصوص محکم کردن , نوار , لولا , ارکستر , دسته ء موسيقي , اتحاد , توافق , روبان , باند يا بانداژ , نوار زخم بندي , متحد کردن , دسته کردن , نوار پيچيدن , بصورت نوار در اوردن , با نوار بستن , متحد شدن
bandدیکشنری انگلیسی به فارسیباند، نوار، ارکستر، روبان، اتحاد، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، میدان، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن، متحد کردن، دسته کردن، بصورت نوار در اوردن، با نوار بستن، متحد شدن، بصورت نوار یا تسمه دراوردن
bandsدیکشنری انگلیسی به فارسیگروه ها، باند، نوار، ارکستر، روبان، اتحاد، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، میدان، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن، متحد کردن، دسته کردن، بصورت نوار در اوردن، با نوار بستن، متحد شدن، بصورت نوار یا تسمه دراوردن
باندفرهنگ فارسی عمید۱. نوار دراز پارچهای که برای بند آوردن خونریزی، محفوظ نگه داشتن زخم، یا بیحرکت نگهداشتن اندام، روی قسمت آسیبدیده بسته میشود.۲. گروهی از افراد که برای انجام اعمال غیرقانونی، سازمان یافتهاند.۳. مسیرهای موازی در جاده که بهوسیلۀ نرده یا خطکشی متمایز شدهاند.۴. بلندگوهای وسایل
باندلغتنامه دهخداباند. (فرانسوی ، اِ) خسته بند. (یادداشت مؤلف ). پارچه ای لطیف و تمیز که زخم را بدان بندند. بافته که عضو شکسته و یا خسته را پس از پانسمان و دواگذاری بدان بندند که از گرد و خاک و هوا محفوظ بماند. || پارچه و یا نخی که بدان هر چیزی را بندند. || بسته و توده از هرچیز، چون بسته و ت
باندbandage 1, band 1واژههای مصوب فرهنگستاننوعی نوار پارچهای برای بستن عضو صدمهدیدۀ بدن متـ . نوار 2
باندgangواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد، بهویژه جوانان، که با یکدیگر وقت میگذرانند و اغلب به ارتکاب جرم و خریدوفروش مواد مخدر مشغولاند و با گروههای رقیب در جدال هستند
بانددیکشنری فارسی به انگلیسیbandage, circle, clique, cohort, crowd, faction, inner circle, ring, strip
باندفرهنگ فارسی عمید۱. نوار دراز پارچهای که برای بند آوردن خونریزی، محفوظ نگه داشتن زخم، یا بیحرکت نگهداشتن اندام، روی قسمت آسیبدیده بسته میشود.۲. گروهی از افراد که برای انجام اعمال غیرقانونی، سازمان یافتهاند.۳. مسیرهای موازی در جاده که بهوسیلۀ نرده یا خطکشی متمایز شدهاند.۴. بلندگوهای وسایل
باندلغتنامه دهخداباند. (فرانسوی ، اِ) خسته بند. (یادداشت مؤلف ). پارچه ای لطیف و تمیز که زخم را بدان بندند. بافته که عضو شکسته و یا خسته را پس از پانسمان و دواگذاری بدان بندند که از گرد و خاک و هوا محفوظ بماند. || پارچه و یا نخی که بدان هر چیزی را بندند. || بسته و توده از هرچیز، چون بسته و ت
حمله به پهنای باندbandwidth consumption attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حمله که در آن مهاجم تمام پهنای باند موجود در شبکۀ هدف را اشغال میکند
دامنۀ دید باندrunway visual range, RVRواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهفاصلهای در راستای افقی که خلبان میتواند خط مرکزی یا چراغهای کناری یا شمارۀ باند را در انتهای مرحلۀ تقرب ببیند