بامپوشلغتنامه دهخدابامپوش . (نف مرکب ) که بام را پوشد. || (اِ مرکب ) پوشش بام که سقف را پوشاند. سقف . (آنندراج ).
بارپوشلغتنامه دهخدابارپوش .(اِ مرکب ) جامه که بر بار پوشند تا از صدمت باران وآفتاب مصون ماند. || ظاهراً بالاپوش : و سواران بر عقب می آمدند و موضعی که جواز تعذرزیادت داشت بارپوشها
بازپوشانیدنلغتنامه دهخدابازپوشانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) فروپوشانیدن . مستور کردن . نهان کردن . پوشانیدن : و آب بسبب کثرت و انبوهی آن میل را بازپوشانیده است . (تاریخ قم ص 297).
بازپوشیدنلغتنامه دهخدابازپوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) دوباره پوشیدن . از نو بتن کردن . بر تن کردن . پوشیدن : ستایش چو کرد آن یل سرفرازبتن بازپوشید هرگونه ساز. فردوسی . || پنهان کردن .
بارپوشلغتنامه دهخدابارپوش .(اِ مرکب ) جامه که بر بار پوشند تا از صدمت باران وآفتاب مصون ماند. || ظاهراً بالاپوش : و سواران بر عقب می آمدند و موضعی که جواز تعذرزیادت داشت بارپوشها
بازپوشانیدنلغتنامه دهخدابازپوشانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) فروپوشانیدن . مستور کردن . نهان کردن . پوشانیدن : و آب بسبب کثرت و انبوهی آن میل را بازپوشانیده است . (تاریخ قم ص 297).
بازپوشیدنلغتنامه دهخدابازپوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) دوباره پوشیدن . از نو بتن کردن . بر تن کردن . پوشیدن : ستایش چو کرد آن یل سرفرازبتن بازپوشید هرگونه ساز. فردوسی . || پنهان کردن .