بامبوللغتنامه دهخدابامبول . (اِ) تُنبُل (درتداول عامه ). حیله و مکر در کاری . (فرهنگ نظام ). کَلَک . دوز و کلک . حقه . نادرستی . تزویر. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). مکر. تقلب
بامبول بازی کردنلغتنامه دهخدابامبول بازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، حقه بازی کردن . تزویر کردن . رجوع به بامبول و بامبول باز شود.
بامبول بازیلغتنامه دهخدابامبول بازی . (حامص مرکب ) (در تداول عامه ) عمل بامبول باز. کار بامبول باز. جانغولک (جنغولک ) بازی . (یادداشت مؤلف ). حقه بازی . دوز و کلک زدن . و رجوع به بامب
بامبول زنلغتنامه دهخدابامبول زن . [ زَ ] (نف مرکب ) (در تداول عامه ) حقه باز. مکار. مزور. کلک زن . رجوع به بامبول و ترکیبات آن شود.
بامبول زنیلغتنامه دهخدابامبول زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) (در تداول عامه ) عمل بامبول زن . کلک زنی . حقه بازی . رجوع به بامبول و ترکیبات دیگر آن شود.