باملغتنامه دهخدابام . (اِ) صبح . غداة. پگاه . مخفف بامداد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). صباح . صبیحه . مقابل شام . وقت صباح . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص
باملغتنامه دهخدابام . (اِ صوت ، اِ) مخفف بامب . بامبه . بامچه . آوائی که از زدن کف دست گشاده بر سر کسی برآید. || ضربت و زخم با کف دست بر سر زدن . (یادداشت مؤلف ). ضربتی که با
باملغتنامه دهخدابام . (اِ) بم . تار بم را گویند و آن تار گنده باشد که در سازها بندند. (برهان قاطع). سیم تار بم را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). سیم طنبور که صدای غیر زیر دارد و آن