بالینیلغتنامه دهخدابالینی . (ص نسبی ) کلینیک . پیشتر این کلمه را سریری میگفتند. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ).- استادکرسی بالینی ؛ مدرس و استاد مسائل مربوط به امراض بالینی در دانشکده
بالینیفرهنگ انتشارات معین(ص نسب .) ( اِ.) 1 - منسوب به بالین . 2 - مطالعة ناخوشی های بیماران بستری و کلینیکی .
بالینیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهویژگی علومی که به مطالعه و بررسی سیر بیماری بر روی بیمار میپردازد: روانشناسی بالینی.
بالینی تبریزیلغتنامه دهخدابالینی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) ظاهراً از عرفای تبریز بوده است . حمداﷲ مستوفی گوید: «درآنجا [ تبریز ] مقابر به چند موضع متفرق است چون سرخاب و چرنداب و کجیل و
اطلاعات بالینیclinical informationواژههای مصوب فرهنگستاندادههای سامانمند مربوط به بیمار و اطلاعات سلامت عمومی و بالینی لازم برای تصمیمگیری بالینی در مورد بیمار
باکتریشناسی بالینیclinical bacteriologyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از باکتریشناسی که به مطالعۀ بیماریهای عفونی ناشی از عوامل باکتریایی میپردازد
بالینی تبریزیلغتنامه دهخدابالینی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) ظاهراً از عرفای تبریز بوده است . حمداﷲ مستوفی گوید: «درآنجا [ تبریز ] مقابر به چند موضع متفرق است چون سرخاب و چرنداب و کجیل و