بالیدهلغتنامه دهخدابالیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نموکرده . بلندشده . (ناظم الاطباء). گوالیده . یافع. هرچیز که ببالا بلند باشد.باسق ، درخت یا مردی باشد که ببالا بلند باشد. (اوبهی ).
بلیدةلغتنامه دهخدابلیدة. [ ب ُ ل َ دَ ] (ع اِ) مصغر بلد. روستا و ده . (ناظم الاطباء). و رجوع به بلد شود.
تشکیل هویتidentity formationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند کسب شخصیتی منسجم و باثبات و بالیده بر مبنای تجارب مثبت پیشین
یافعلغتنامه دهخدایافع. [ ف ِ ] (ع ص ) کودک بالیده . (آنندراج ). جوان بلندبالا. (کنز اللغات ). مردآسا شده . (السامی فی الاسامی ). کودک که هیئت مردان گرفته باشد. (دهار). غلام یافع
اهرافلغتنامه دهخدااهراف . [ اِ ] (ع مص ) خداوند مال بالیده شدن . || زود رسانیدن خرمابن برِ خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زود رسیده شدن میوه ٔ خرما.(از اقرب ال