بالوشلغتنامه دهخدابالوش . (اِ) کافور مغشوش باشد. بالوس . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) و رجوع به بالوس شود. || بت . || شپش . || (ص ) چیز چرکین . (ناظم الاطباء). اما
بالشگویش اصفهانی تکیه ای: motakâ/ bâleš طاری: bâleym طامه ای: motakâ طرقی: bâlešt کشه ای: bâlem/ motakâ نطنزی: bâlišt/ motakâ
پالوشلغتنامه دهخداپالوش . (اِ) کافور مغشوش را گویند و با سین بی نقطه هم درست است . (برهان ). پالوس . بالوس . بالوش .
بالوسلغتنامه دهخدابالوس . (ص ) کافور مغشوش ، چه لوس ، غش باشد،و بعضی به شین معجمه گفته اند. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ) (لغت فرس اسدی ). کافوری ک
سلغتنامه دهخداس . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی