بالغةلغتنامه دهخدابالغة. [ ل ِ غ َ ] (ع ص ) تأنیث بالغ. بجای زنان رسیده . (مهذب الاسماء). کامله . (غیاث اللغات ). جاریة بالغة؛ دختر بحد بلوغ رسیده .- حجة بالغة ؛ دلیل تمام و کام
بالغ (فعل ماض)دیکشنری عربی به فارسیاغراق اميز کردن , بيش از حد واقع شرح دادن , مبالغه کردن در , گزافه گويي کردن , بالغ , رشد کردن , کامل , سررسيده شده , قابل ازدواج و همسري , اغراق گفتن در , غلو
حسن خانلغتنامه دهخداحسن خان . [ ح َ س َ ] (اِخ ) حاکم کاشان بود. و ملاجعفر نراقی کتاب الحجة البالغة در 1274 هَ . ق . بنام او ساخت . (ذریعه 6 ص 258).
ذئبلغتنامه دهخداذئب . [ ذِءْب ْ ](ع اِ) گرگ . ذیب . سلق . ابوجعدة. سرحان . سید. اُویس .پچکم . ابوسرحان . کلب البر. ج ، اذؤب ، ذئآب ، ذوبان .جالینوس فی الحادیة عشرةمن مفرداته ،
عباس آبادیلغتنامه دهخداعباس آبادی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) حاج عبدالمطلب بن محمد حسین اصفهانی . از علماء اواسط قرن سیزدهم هجری قمری و از شاگردان شیخ احمد احسائی است . او را تألیفاتی اس
عثمانلغتنامه دهخداعثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی بکربن علی الجبلجیوی (یا جبلجیلوی ) کوه گلوئی ملقب به بهاالدین مکنی به ابوالمحاسن . قاضی شیراز است از عزالدین جماعة حدیث شن