بالا کلهودشتلغتنامه دهخدابالا کلهودشت . [ ک َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه بخش مرکزی شهرستان بابل که در 8 هزارگزی جنوب خاوری بابل و 2 هزارگزی باختر شوسه ٔ بابل به شاهی در دشت واقع
کله جوب بالالغتنامه دهخداکله جوب بالا. [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مال اسد که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 900 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
بالادیکشنری فارسی به انگلیسیaloft, aweigh, elevated, head, overhead, height, sur-, up , stature, superior, supra-, top, up-, upper, vertex
بالافرهنگ مترادف و متضاد۱. اوج، راس، زبر، سر، صدر، علو، فراز، فوق ≠ پایین، زیر، فرود ۲. مافوق ۳. قامت، قد، هیکل ۴. بلندا، بلندی ۵. عرشه ۶. بلند، رفیع ۷. والا ۸. صدر ۹. زیاد، گران، بیش
علیرضاوندیلغتنامه دهخداعلیرضاوندی . [ ع َ رِ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیلان شهرستان شاه آباد. واقع در 18 هزارگزی شمال باختری گیلان ، و یک هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ گیلان به قصرشیری
مخروطلغتنامه دهخدامخروط. [ م َ ] (ع ص ) خراشیده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوست کنده شده و رندیده شده . (ناظم الاطباء). تراشیده : آبگینه های بغداد
زلغتنامه دهخداز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در
برکشیدنلغتنامه دهخدابرکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . استخراج کردن . برآوردن . بیرون کردن . بالا کشیدن . بیرون آوردن . (ناظم الاطباء). خارج ساختن . (یادداشت م
دخمهلغتنامه دهخدادخمه . [ دَ م َ / م ِ ] (اِ) دخم . سردابه ای که جسد مردگان را در آنجا نهند. سردابه ٔ مردگان . (برهان ). سرداب برای مرده . خانه یا سردابه که اموات در آن نهند. مق